وقتی هوا خیس می شود
دلم بهانه ی تو را می گیرد
و گونه هایم ؛
بوی خاک باران زده می دهند.
پنجره را باز می کنم ، نفسم می گیرد !
نفسم می گیرد. !
درست مثل همان لحظه که چشمان تو در چشمان من ماند
همان لحظه که منتظر ماندم تا چیزی بگوئی.
امّا.
تو دیگر منتظر نماندی.
منتظر نماندی تا دوباره وجودت را نفس بکشم.
و بگویم.
بگویم که بی تو ای پدر
دیگر نفسم برای همیشه می گیرد !
درباره این سایت